نگاهی به فیلم سینمایی پلیس آهنی(ROBOCOP)
بازگشت یک بازنده!
نخستین بار در سال 1987 میلادی، یک فیلمساز هلندی به نام پل ورهوفن، فیلمی به نام پلیسآهنی یا پلیسرباتی (RoboCop) را روانه پرده نقرهای کرد. این فیلم که با بودجه 13 میلیون دلاری ساخته شده بود به دلیل بهرهمندی از ایده جذاب، مخاطبانش را به گونهای شگفت زده کرد که در اکران به فروش بیش از 53 میلیون دلاری دست یافت. موفقیت «پلیسآهنی» در سینمای جهان باعث شد که با اقتباس از این ابرقهرمان هالیوودی، مینیسریال، انیمیشن و حتی بازیهای کامپیوتری زیادی ساخته شود. اما هالیوود به این سادگیها، ابرقهرمان محبوبش را کنار نگذاشت و در سالهای 1990 و 1993 نسخههای دوم و سوم «پلیسآهنی» ساخته شد. شاید اگر سری سوم این فیلم با شکست تجاری در گیشه همراه نبود، تا امروز شاهد قسمتهای بیشتری از پلیس آهنی بودیم. این نسخه در حالی که 22میلیون دلار هزینه تولید روی دست سازندگان گذاشته بود، تنها 10 میلیون دلار فروخت.
چند سال پس از شکست پلیسآهنی درگیشه، بار دیگر ساخت سری جدید فیلم در دستورکار قرار گرفت. یکبار از دارن آرونوفسکی و بار دیگر از دیوید سلف به عنوان سازندگان سری جدید نام برده شد. درنهایت کمپانی «اسپایگلس اینترتیمنت» در سال 2012 اعلام کرد که ساخت «پلیسآهنی» جدید با کارگردانی «ژوزه پادیلا» آغاز خواهد شد.
درباره کارگردان
ژوزه پادیلا کارگردان 52 ساله برزیلی است. او پیش از فیلمسازی در ریودوژانیرو در حوزه اقتصادی و سیاسی مشغول بود و بعد از قبولی در دانشگاه آکسفورد به مطالعه ادبیات و سیاست بینالملل پرداخت. پادیلا در سال 1997، همراه با یکی از دوستانش در دانشگاه، یک شرکت تولید فیلم تاسیس و از این طریق به سینما ورود کرد. عمده شهرت او پیش از «پلیسآهنی»، کارگردانی فیلمی به نام «یگان ویژه» در سال 2007 بود که برنده جایزه خرس طلایی جشنواره فیلم برلین شد.

حاشیه سکانس افتتاحیه فیلم
سکانس افتتاحیه «پلیسآهنی»، تصویری توهینآمیز نسبت به جامعه و مردم ایران دارد و بعد از انتشار فیلم در سال 2014، با انتقادات زیادی همراه شد. سکانس آغازین فیلم، ایران سال 2028 میلادی را نشان میدهد؛ رباتهای نظامی آمریکا در خیابانهای تهران قدم میزنند و هر وقت به یکی از شهروندان مشکوک میشوند، او را با دستگاههای پیشرفته اسکن میکنند. گزارشگر زن در حال تهیه گزارشی با عنوان عملیات آزادسازی تهران است که ناگهان تعدادی از جوانان ایرانی در یک عملیات انتحاری به رباتها حمله میکنند. گلن کین منتقد و روزنامهنگار آمریکایی در مورد ده دقیقه ابتدایی این فیلم مینویسد: «تصویری که روبوکاپ از تهران 14سال آینده نشان میدهد، یا از روی ناآگاهی است یا اینکه از سر نادانی و شاید هم تلفیقی از هر دو؛ به عقیده من گزینه سوم درست است. در هر صورت، همین صحنهها به ما نشان میدهد که منشا فیلم در کجاست».
البته همه فیلم قرار نیست در مورد حضور نظامی رباتها در ایران باشد و فقط همین ده دقیقه ابتدایی را به عقدهگشایی سیاسی علیه ایران گذرانده است. فیلمساز بعد از تیتراژ، قصه پلیس آهنیاش را در شهر دیترویت آمریکا تعریف میکند.
داستان فیلم
در سال ۲۰۲۸ میلادی، شرکتی موسوم به «اُمنیکورپ»، قطب اصلی فناوری ربات در دنیاست. رباتهای جنگی این شرکت در نبردهایی خارج از مرز آمریکا موفق بودهاند! حالا مدیران شرکت تصمیم دارند که از این فناوری رباتی، برای تامین امنیت شهروندان آمریکایی نیز استفاده کنند. اما این تصمیم مخالفانی میان سناتورهای آمریکایی دارد. مدیران «اُمنیکورپ» برای متقاعد کردن مردم و جلب نظر سناتورها، سراغ ساخت یک «ربات-انسان» میروند.

از این نقطه داستان است که پای ماموری به نام الکس مورفی به داستان گشوده میشود. مورفی پلیس ساکن شهر دیترویت است. او در یک حادثه به شدت مجروح میشود و شرکت امنیکورپ تصمیم میگیرد تا به شیوهای رباتیک زندگی او را حفظ کند. بنابراین به کمک فناوری، یک ابرانسان شکل میگیرد. مورفی به یک ربات پلیس تبدیل میشود و به خیابانهای دیترویت بازمیگردد تا با جرم و جنایت مبارزه کند. مدیران «اُمنیکورپ» برای اینکه بتوانند توانمندی رباتیک این «پلیس آهنی» را ارتقا دهند سطح هوشیاری و احساساتش را کاهش میدهند. به کمک پلیسآهنی، آمار جرم و جنایت در شهر کم میشود و همزمان حمایت عمومی برای تصویب قانون استفاده از رباتهای پلیس بیشتر میشود. از طرف دیگر درگیری بر سر تصویب این قانون در مجلس سنای آمریکا نیز بالا میگیرد؛ به خصوص که در مقابل طیف موافقان، سناتورهایی هستند که از قانون دیگری تحت عنوان «دریفوس-Dreyfus» حمایت میکنند. طرفداران دریفوس نگاه خوشبینانهای به حضور رباتها در زندگی اجتماعی ندارند. مدیران «اُمنیکورپ» برای تحت شعاع قرار دادن مجلس سنا و جلب نظر افکار عمومی، تصمیم میگیرند پلیسآهنی را بکشند تا از یک قهرمان مرده اسطوره بسازند. البته این نقشه با فرار «پلیسآهنی» به شکست میانجامد و ... .
خودشیفتگی رباتیک!
RoboCop با همان خودشیفتگی نژادی آمریکاییها آغاز میشود. سازندگان فیلم هم هیچ ابایی ندارند که اعلام کنند جان انسانهایی که در خاک آمریکا زندگی نمیکنند، برایشان ارزشی ندارد. فیلم با همین قاعده پیش میرود و با نمایش یک دعوای سیاسی، در حال القای یک تفکر است؛ تفکری که معتقد است اگر رباتهای نظامی در خاورمیانه همچون دستگاه کشتار جمعی عمل کردند، هیچ اشکالی ندارد؛ فقط این رباتها نباید به شهروندان آمریکایی آسیب برسانند. همین ایده باعث میشود که سازندگان آدمآهنی به فکر ترکیب یک انسان با ربات باشند و موجودی بسازند که احساس دارد و به زنان و کودکان بیگناه آمریکایی آسیبی وارد نمیکند.
البته فیلمساز، به شکلی کنایهآمیز و گذرا، جدلهای حقوقی و فلسفی مرتبط با هوشمصنوعی را در فیلم گنجانده است. در جایی از «پلیسآهنی»، از قانونی تحت عنوان دریفوس یاد میشود. طرفداران این قانون مخالف حضور حداکثری رباتها در زندگی و تعاملات انسانی هستند. اصطلاح دریفوس برگرفته از نام «هوبرت دریفوس» فیلسوف آمریکایی است. او یکی از منتقدان پروژه هوشمصنوعی از دهه ۱۹۶۰ تاکنون است. دریفوس در مقالات و کتب زیادی به انتشار ارزیابی بدبینانه خود از پیشرفت هوشمصنوعی پرداخته و نقدی بر مبانی فلسفی این زمینه داشته است.

این فیلسوف معتقد است که «هوش و مهارتهای انسان در درجه اول بر غرایز ناخودآگاهانه او استوار است تا اینکه مبتنی بر منطق آگاهانه باشد؛ هیچگاه نمیتوان تواناییهای ناخودآگاهانه هوش انسانی را در قالب فرمولهای ریاضی تولید کرد». زمانی که دیدگاه دریفوس برای نخستین بار در دهه ۱۹۶۰ انتشار یافت، با تمسخر و توهین بیدرنگ طرفداران هوشمصنوعی مواجه شد. با این وجود و با گذشت زمان، پیشبینیهای او در آزمایشهای رباتیک مشاهده شد.
مخاطبان فیلم سینمایی «پلیسآهنی» تنها شاهد یک کنایه نمادین به نظرات دریفوس هستند؛ آن هم در حد به کارگیری از نام او برای طرح یک قانون؛ در حالیکه فیلم میتوانست محمل خوبی برای طرح دقیقتر جدلهای دو طیف موافق و مخالف هوشمصنوعی باشد. شاید به همین علت هم فیلم دچار یک موضع سردرگم نسبت به حضور هوشمصنوعی در زندگی اجتماعی است. در پایان «پلیسآهنی» از یک طرف شاهد تصویب قانون دریفوس هستیم و دولت آمریکا را در موضع مخالفت با تولید انبوه رباتهای پلیس میبینیم و از سوی دیگر شاهد زنده نگاه داشتن پلیسآهنی در قامت یک ربات قهرمان هستیم. به نظر میرسد هالیوودیها ترجیح میدهند هوشمصنوعی و رباتها در حد ابرقهرمانهایی بر پرده سینما ظاهر شوند تا اینکه ابزاری نو برای زندگی بهتر انسانها باشند!