نگاهی به فصل هفتم سریال آینه سیاه(Black Mirror)
پس از حدود دو سال انتظار، هفتمین فصل از آنتولوژ جذاب آینه سیاه - Black Mirror منتشر شد. جدیدترین فصل سریال آینه سیاه که از 10آوریل 2025 در نتفلیکس در دسترس دوستداران قرار گرفته است، همچنان به سرپرستی چارلی بروکر میتازد. طبق روال گذشته نگاهی خواهیم داشت به اپیزودهای فصل هفتم.

افراد اشتراکی - Common People
اپیزود اول، روایت زندگی زوج میانسال عاشق پیشهای است که در حسرت تولد اولین فرزند خود روزگار سپری میکنند. آماندای چهل ساله معلم است و مایک در یک کارخانه کوچک محلی مشغول به کار است. روزها در گذر است و سرگیجه و بیهوشی ناگهانی آماندا در مدرسه، واقعیت تلخی را فاش میکند. یک تومور مغزی بدخیم در سر آماندا رشد کرده و او شانس زیادی برای زنده ماندن ندارد. در بیمارستان نماینده یک شرکت نوین فناوری به مایک پیشنهاد جالبی میدهد که با موفقت او مواجه میشود. شرکت RiverMind با ذخیرهسازی حافظه آماندا در یک تراشه، آنرا جایگزین قسمت سرطانی میکند و آماندا به زندگی عادی برمیگردد. ماههای ابتدای درمان با هزینه اشتراک 300دلاری برای مایک و آماندا دلپذیر است. اما اضافه شدن نسخههای پلاس متعدد و بالا رفتن پلکانی هزینه اشتراک، زندگی را برای این زوج به مرز فروپاشی میرساند و...
قطعا هیچ چیز برای انسان، گرانبهاتر از "بودن" نیست. اساسا زندگی با آن جریان پیدا میکند. اما همین "بودن" گاهی در چنان شرایط اسفناکی ادامه پیدا میکند که شاید مرگ و "نبودن" بر آن ارجحیت پیدا کند؛ درست مثل شرایطی که فناوری RiverMind برای آماندا به ارمغان آورده است. فناوری اگر چه ادامه زندگی را برای آماندا فراهم آورده، اما مانند یک حکومت توتالیتر خواستههای خود را بر او تحمیل میکند. راه برون رفت از این دیکتاتوری نیز فقط پلنهای پلاس است؛ هر چند آن هم به صورت موقت! چرا که آپدیت جدید، یک دور بیشتر زنجیر محاصره را برای کاربر تنگتر میکند. آیا گزینه "نبودن" در چنین شرایطی نسبت به اینگونه "بودن" شرافتمندانهتر نیست؟!

دشمن قسم خورده - Bête Noire
ماریا، مدیر جوانی در قسمت توسعه طعم و مزه شرکت شکلاتسازی است. او به تازگی به یک فرمول جدید دست پیدا کرده و عرصه رقابت در شرکت برایش فراهم شده. اما حضور ناگهانی وریتی - همکلاسی قدیم او - در شرکت و استخدامش به عنوان همکار ماریا، اوضاع را به هم میریزد. حضور وریتی با اتفاقات عجیبی برای ماری همراه میشود؛ گویا وریتی از توانایی تغییر واقعیت برخوردار است! توانایی وریتی باعث میشود تا ماری به عنوان یک انسان حواسپرت معرفی شود؛ او حتی متهم به دزدی از همکارانش میشود! همه چیز اما به گردنبند وریتی مربوط است! او یک نابغه کامپیوتر است و توانسته با ساختن یک کامپایلر کوانتومی، واقعیتهای موازی بیشماری را برای افراد تداعی کند. ماریا که حالا از این مساله با خبر شده قصد دارد... .
کتمان حقیقت با پوشش واقعیت موازی یکی از جذابترین خطوط دراماتیک آثار علمی تخیلی است. چارلی بروکر ترجیح داده برای اپیزود دوم از فصل هفتم، سراغ این لاین جذاب برود. چه مجازاتی سختتر از بمباران گسلایت آنهم با کمک پردازندههای کوانتومی؟! وریتی که توسط ماریا و سایر همکلاسانش در کودکی مورد تمسخر و تحقیر قرار میگرفته حالا برگشته و اتقام میگیرد. یک ریموت گردنبند شکل که به سرورهای تولید واقعیت موازی متصل هستند ابزار انتقام وریتی هستند. تنها ضعف این اپیزود، در منطق دراماتیک آن خلاصه میشود! اساسا عادت داریم در تخیلات دلفریب و حتی فانتزی بروکر هم ردی از منطق ببینیم؛ در این اپیزود کمتر به منطق دراماتیک ماجرا پرداخته شده! اساسا تولید واقعیت مجازی توسط سرورهای کامپیوتری قابل درک است؛ اما اینکه کامپیوتر، واقعیت موازی و نه مجازی بسازد در این ایپزود کمی گنگ مورد استفاده قرار گرفته است.

هتل روری - Hotel Reverie
پروژه بازسازی یکی از آثار سینمای کلاسیک در جریان است! این بازسازی قرار است توسط یک فناوری فوق پیشرفته و در عرض چند ساعت انجام شود. تمام پلانها و کاراکترها در یک برنامه شبیهسازی کامپیوتری از قبل آماده شدهاند. درواقع برندی فرایدی تنها کسی است که از دنیای واقعی در این فیلم به ایفای نقش خواهد پرداخت. او توسط یک سیستم پیشرفته کامپیوتری هیپنوتیزم میشود و وارد دنیای شبیهسازی شده میشود. دقایق ابتدایی تقریبا همه چیز خوب پیش میرود. اما یک اتفاق ساده باعث ریاستارت سیستم شده و ارتباط برندی با دنیای بیرون قطع میشود. ریکاوری هر یک فریم ساعتها به طول میانجامد؛ بنابراین برندی چند ماهی مهمان دنیای شبیهسازی شده فیلم میشود. در این فرصت، برندی با کلارا که در واقع نقش پارتنر او را ایفا میکند وارد ارتباط عاطفی میشود؛ برای کلارا باور اینکه وجودش متشکل از تعدادی صفر و یک کامپیوتری است بسیار مشکل است و ... .
قطعا سینما یکی از اولین و اصلیترین صنایعی است که با گسترش هوش مصنوعی دگرگون خواهد شد. شاید دور نباشد روزی که نسخه شبیهسازی شده از جمشید مشایخی مرحوم با بهرام رادان به ایفای نقش بپردازد! همین لحظه این امکان در قامت اصوات به واقعیت انجامیده و در تلویزیون خودمان صدای مرحوم نوذری در حال مجریگری است! جدا از خارق العاده بودن این اتفاق، چه احساسی به بازیگر واقعی دست خواهد داد؟! شما اگر در مقابل خسرو شکیبایی شبیهسازی شده با آن صدای جادویی قرار بگیرید چه میکنید؟! قالب تهی نمیکنید؟!

بازیچه - Plaything
سال 2034 است و همه چیز از دستگیری مرد میانسالی در سوپر مارکت آغاز میشود. بررسی سابقه کامرون واکر که به اتهام دزدی از سوپرمارکت بازداشت شده خبر از کشف پروندهای پر رمز و راز دارد. پرونده مربوط به قتل جوانی گمنام در دهه 1990 میلادی است. در بازجوییها مشخص میشود کامرون در آن سالها یک منتقد مجلات بازیهای ویدئوی بوده؛ او در ملاقات با یک برنامه نویس عجیب و غریب به نام کالین ریتمن با جدیدترین بازی ساخته شده توسط او روبهرو میشود. این بازی، شبیهسازی زندگی دیجیتال موجوداتی به نام Thronglets است که به ادعای کالین، دارای هوشیاری هستند. کامرون نسخهای از بازی را سرقت کرده و در ادامه به آن اعتیاد پیدا میکند و ... .
این اپیزود را شاید بتوان فلسفیترین قسمت از فصل هفتم آینه سیاه دانست. بیاغراق ترکیب عجیب و غریب صنعت و سنت است! معجونی از تلقین و روانگردان؛ تلقینی که البته رنگ واقعیت به خود میگیرد. یک پایان پرملاتتر شاید میتوانست Plaything را با وجود پروداکشن جمع و جورش به بهترین اپیزود فصل تبدیل کند؛ تبدیل ناخودآگاه انسان به تصویر چیزی است که از روانگردانها برمیآید و اهرم تلقین در ذهن کامرون نیز کشش خوبی تا دقایق پایانی به همراه دارد. همه چیز با هم میخواند؛ کامرون باور کرده Throngletsها هوشمند هستند و روانگردان به او کمک کرده حتی صدای آنها را بشنود. اما کیوآر کد در این ظرف نگنجیده! گیج شدید نه؟! طبیعی است! قسمت چهارم از فصل هفتم آینه سیاه را ببینید، ابهامات برایتان مرتفع میشود!

یادواره - Eulogy
در آیندهای نزدیک هستیم. شرکت Eulogy Systems با کمک هوش مصنوعی اقدام به بازسازی خاطرات افراد فوت شده میکند. این نسخهها با استفاده از دادههای شخصی، مکالمات، ویدیوها، صداها و شبکههای اجتماعی ساخته میشوند و میتوانند در مراسم تشییع جنازه و یادبود برای دوستان و خانواده پخش شوند. در راستای یکی از همین سفارشات، شرکت با فیلیپ تماس گرفته و به او خبر میدهد که کارول - عشق قدیمی دوران جوانی فیلیپ - از دنیا رفته و حالا این شرکت از طرف خانواده کارول مأموریت دارد تا خاطرات خوب او را جمعآوری کرده و در مراسم یادبود پخش کنند. فیلیپ پیشنهاد شرکت را میپذیرد و از طریق یک سیستم بازسازی تصاویر به عمق خاطرات مشترکش با کارول سفر میکند. او به ابعادی از گذشته سفر میکند که ... .
چارلی بروکر در یکی از مصاحبههای خود اظهار داشته ایده اصلی این قسمت پس از تماشای مستند «بیتلز: بازگشت» که در آن از فناوری برای ترمیم و جان بخشیدن به عکسها و صداهای باقی مانده از گروه بیتلز استفاده شده به ذهنش خطورکرده است. این اپیزود اندازهترین قسمت از فصل هفتم آینه سیاه است. منطق دراماتیک کاملا در آن رعایت شده و شروع و پایان با شکوهی دارد. هوش مصنوعی در این قسمت به کاربر نشان میدهد که سوتفاهمات پیش آمده در روابط انسانی چه تاثیری در تغییر مسیر زندگی و به تبع آن تغییر سرنوشت آدمی دارد.

یواساس کالیستر: به سوی بینهایت - USS Callister: Into Infinity
آخرین قسمت از فصل هفتم آینه سیاه، دنبالهای است بر اپیزود USS Callister از فصل چهارم. ماجرا از جایی دنبال میشود که رابرت دیلی نابود شده و نسخههای دیجیتالی نانت کول و افرادش در سفینه و در دنیای بازی آنلاین Infinity سرگردان هستند. آنها تبدیل به یوزرهایی بینام شدهاند که برای بقا مجبور هستند از کاربران بازی امتیاز بدزدند. همزمان در دنیای واقعی نیز گزارشاتی از کاربران با عنوان "راهزنی تعدادی یوزر ناشناس" در انتشار است. انتشار این گزارشات در دنیای واقعی توجه نانت را به خود جلب میکند. او پس از ارتباطگیری با جیمز والتون متوجه میشود که یک کلون از رابرت دیلی همچنان در محیط بازی در حال گسترش ابعاد Infinity است و ... .
ساخت قسمت دوم یک اثر نمایشی معمولا با ریسک بالایی همراه است؛ اما چارلی بروکر انقدر حرفهای هست که از پس چنین چالشی بربیاد؛ اتفاقی که دقیقا در آخرین اپیزود فصل هفتم رخ داده و شاید پایهگذار این روند در فصلهای آینده نیز باشد؛ یعنی شاهد این باشیم که اپیزودهای قدیمی آینه سیاه که پتانسیل ادامه داشته باشند، پیگیری دراماتیک شوند. اکنون و در Into Infinity دیگر با یک دیکتاتور منزوی (رابرت دیلی) طرف نیستیم، بلکه با پیامدهای آن رهایی، یعنی آزادی و کنترل در دنیای بیساختار دیجیتال روبهرو هستیم. در این ایپزود، برخلاف قسمت اول USS Callister که بر کنترل و سلطه تمرکز داشت، به آزادی بدون ساختار پرداخته شده است. نانت و خدمهاش در دنیای Infinity، آزاد هستند اما، فاقد هویت، امنیت و مشروعیتاند و مجبورند برای زنده ماندن خلاف اصولشان عمل کنند. نانت در اپیزود قبل یک قهرمان مقاوم بود؛ اما در این قسمت، تبدیل به تصمیمگیرندهای خاکستری میشود. در مسیر مقابله با دیلی، او نیز به ابزارهایی شبیه به دشمن خود متوسل میشود. در نهایت اما با انهدام "Heart of Infinity"، تفاوتش را اثبات میکند. حضور رابرت دیلی بهعنوان دشمنی که هنوز از بین نرفته، یادآور یکی از اصلیترین پیامهای Black Mirror است؛ تفکر بیمار، در دنیای دیجیتال میتواند تا ابد زنده بماند. قسمت ششم بار دیگر ما را با سؤال همیشگی Black Mirror مواجه میکند: آیا آپلود ذهن، زندگی ابدی با خود میآورد یا زندانی بیانتها؟ پایان باز و تلخ اپیزود، نشاندهنده آن است که آزادی در دنیای دیجیتال، اغلب توهمی بیش نیست.
به امید تماشای فصل هشتم/ پایان