یادداشتی بر فیلم سینمایی بلادشات (BLOODSHOT)
کمیک بازار!
هنر یا به عبارت بهتر صنعت امریکایی «کتاب کمیک-American comic book»، تغذیهکننده اصلی بسیاری از آثار سینمایی پرپروداکشن هالیوودی است؛ کتب مصور غالبا 32صفحهای که از سال 1933 میلادی ابداع شدند و ابرقهرمانهای مشهوری چون سوپرمن، بتمن و مرد عنکبوتی را با کمک سینما به محبوبیت جهانی رساندند. کمیک همانطور که از نامش پیداست خواستگاه طنز داشته؛ اما جذابیت و استقبال از آن باعث وسعت ژانری در طراحی کمیکهای جدیدتر شده است.
در کنار کمیکهای معروف و شناخته شده کمپانیهای مارول و دی سی، شرکتهای کمتر شناخته شدهای نیز هستند که به بازار کمیک ورود کردهاند. شرکت Valiant Entertainment مدتی است روی معرفی یک شخصیت ابرقهرمانی جدید سرمایهگذاری ویژهای کرده است. هابرینگ (Harbinger) و آرچر و آرمسترانگ (Archer & Armstrong) از محصولات والیانت هستند. اما معروفترین شخصیتکمیک والیانت، بلادشات است. در تعریف اولیه این کاراکتر آمده است که بلادشات شخصیت خشنی دارد و در استفاده از سلاح نیز ماهر است؛ برخی تواناییهای ژنتیکی و هوشمصنوعی از او یک ابرانسان ساخته است؛ معمولا بلادشات با شخصیتهایی چون ولورین و پانیشر در مارول مقایسه میشود. نکته جالب در مورد شخصیتهای کمپانی ولینت طراحی قهرمان بر اساس تکنولوژیهای مدرن است.
فیلم سینمایی بلادشات محصول سال2020 میلادی به کارگردانی دیو ویلسن، بر اساس اصلیترین شخصیت کمیک بلادشات ساخته شده است. وین دیزل ایفاگر نقش ری گریسون در این فیلم است و ایزا گونزالس، توبی کبل، سم هیوین و تلولا رایلی از دیگر نقشآفرین این اکشن 109 دقیقه ای هستند.

داستان فیلم
ری گریسون یک کماندوی ویژه ارتش است که به تازگی از عملیاتی موفق در کنیا بازگشته. او و همسرش پس از بازگشت به خانه توسط شخصی به نام مارتین به گروگان گرفته میشوند. مارتین هر دوی آنها را به قتل میرساند. مدتی بعد جسد گریسون توسط تکنولوژیهای فوق پیشرفته بازسازی شده و او را به یک انسان هوشمند تبدیل میکند. دکتر امیل هارتینگ - متخصص بیوتکنولوژی - مدیر پروژهای است که سربازان مجروح را با ادوات هوشمند بازسازی و بکارگریری میکند. ری گریسون نخستین نمونه از تکنولوژی جدید این مرکز تحقیقاتی است. گلبولهای خونی گریسون از نوعی نانو روبات با ساختار بیومکانیک تشکیل شدهاند و هر نقطه از بدن او که دچار جراحت شود بلافاصله توسط این نانو روباتها درمان شده و بافت به حالت طبیعی باز میگردد. ظاهرا گذشته ری گریسون پاکسازی شده است اما خرده خاطراتی از همسرش هنوز او را تحت تاثیر قرار میدهد. در ادامه یک جرقه باعث میشود آنچه بر ری گذشته مقابل دیدگانش تداعی شود.
ری گریسون برای انتقامگیری از مارتین به جستوجو میپردازد و در نهایت او و گروهش را پیدا میکند. طی یک درگیری سخت، مارتین کشته میشود و ری به مقر آر اس تی باز میگردد. اما این تمام ماجرا نیست. پس از بازگشت ری به مرکز تحقیقاتی، دوباره دستگیر و حافظهاش پاکسازی میشود. اینبار شخص دیگری در خاطرات ری به عنوان قاتل همسرش جاسازی میشود و او پس از احیای مجدد به دنبال انتقام از قاتل جدید اقدام میکند. تمام آنچه در ذهن ری به عنوان خاطرات همسرش جاسازی شده برنامهریزی دکتر هارتینگ برای از سر راه برداشتن مخالفانش است. در واقع هر بار چهره یک مخالف هارتینگ به عنوان قاتل در ذهن ری جاسازی میشود تا او در راستای انتقامگیری از آن شخص اقدام کرده و سوژه را از سرا راه شرکت بردارد و ... .

قهرمان پلاستیکی!
اگر روزگاری دل مخاطب سینما با دیدن قهرمانهای شکست ناپذیر به سادگی غنج میرفت و برای چند ماه به تیتر ذهنی تبدیل میشد، امروز این پدیده تقریبا رنگ باخته و برای تماشاگر اصطلاحا علی السویه شده است. تازه این صحبت در مورد ابر قهرمانانی است که یک سابقه درخشان از خود دارند و امروز در نسخههای هفتم و هشتم به این زوال افتادهاند. در مورد ابرقهرمانهای جدید این قصه بیشتر تراژدیک است! مخصوصا اگر بنیه دراماتیک ضعیفی داشته باشند.
اتفاقا فیلم سینمایی بلادشات مصداق بارز مطلب بالاست. جرقههای ساخت این فیلم سال 2012 میلادی زده شد؛ اما نبود سرمایهگذار فیلم را تا سال 2017 فریز نگه داشت. در این سال پیش تولید فیلم استارت خورد و جرد لتو به عنوان نقش اصلی برگزیده شد. اما انگار یک نحسی همیشگی با بلاد شات همراه بود تا باز هم کار دچار تعلیق و تغییر شود. نهایتا سال 2020 بلادشات رنگ پرده را دید و وین دیزل ابرقهرمان جدید سونی پیکچرز لقب گرفت؛ یک ابرقهرمان پلاستیکی!
شاید اگر همان سال 2012 بلادشات ساخته شده بود تا این حد هدف نقدهای بیرحمانه قرار نمیگرفت! اما واقعیت همین است! بلادشات در سناریو یک اثر کاملا تهی است. دمای شخصیتپردازی در فیلمنامه نزدیک به صفر مطلق است. انگار با یک بازی کامپیوتری طرفیم که مراحل پشت هم مقابلمان ردیف میشوند تا به غول مرحله آخر برسیم. هیچ پیشینهای از کاراکترهای اصلی نداریم. منطق دراماتیک هم پیشکش! در کاراکتر ریگریسون رگههایی از ترمیناتور و قاضی درد کاشته شده است اما بصورت پلاستیکی!
تنها نکته مثبتی که میتوانست بلاد شات را نجات دهد اما به یک فرصت سوخته تبدیل شد، خط دراماتیک "کاشت در خاطرات" است. دستکاری خاطرات نهان در مغز، ایده پرپتانسیلی بود که میتوانست در صورت پرداخت هوشمندانه یاد و خاطره اینسپشن کریستوفر نولان را زنده کند. در علوم شناختی حافظه انسان به دو دسته آشکار و نهان تقسیم میشود که حیطه مربوط به حافظه نهان بسیار رمزآلود و ناشناخته است. برخلاف حافظه آشکار، حافظه نهان کمتر دچار فراموشی میشود و یافتههای جدید نشان از تمایز سیستم پردازش مغز انسان در این گونه حیرت انگیز دارد.
طراحی کاراکتر بلادشات آنقدر ضعیف و دم دستی است که حتی کوچکترین اشارهای به سیستم بازپروری ری گریسون نمیکند! او یک ابرانسان هوشمند متصل به شبکه است که دسترسی آنی به دیتای اینترنت دارد. اما داستان به جز اشارهای کوتاه به بافت بیومکانیکی گریسون، هیچ اطلاعاتی از هوشمصنوعی کاشته شده در بدن این کوماندو نمیدهد. ظاهرا قرار است این بلادشات نسخههای بعدی نیز داشته باشد! یعنی منتظر بمانیم؟!