تولد یک ربات از دل گریه نوزاد
به گزارش کارگروه فناوری اطلاعات سایبربان , پسر نوجوان وقتی خستگی و شبزندهداری فامیل نزدیکشان را دید، تصمیم گرفت کاری کند. راهحلی که به ذهنش رسید ساده بود اما خلاقانه؛ ساخت دستگاهی که بتواند گریه نوزاد را تحلیل کند، دلیلش را بفهمد و به او آرامش ببخشد. همین فکر کوچک، جرقهای شد برای خلق رباتی واقعی.حالا همان نوجوان، با چشمانی پر از اضطراب و امید، در اتاق داوری نمایشگاه بینالمللی ایستاده و منتظر است تا نوبت دفاع از اختراعش بشود. صدای تشویق، هیاهوی تیمها و شوق دیدن آیندهای که در حال شکلگیری است، فضای سالن را پرکرده.
از در اصلی سالن که وارد شدیم، صدای هیاهوی بچههایی به گوش میرسید که وسط میدان ایستاده بودند و از ثمره ماهها تلاششان دفاع میکردند. نمایشگاه روبوکاپ امسال میزبان نسلی تازه از خلاقیت، شور، و مهندسی بود؛ نسلی که همزمان با تسلط بر الگوریتم و کدنویسی، همچنان بازیگوش است و از شوخی با رباتها لذت میبرد.در میان صدای تشویق و کُریخوانی تیمها، نماد آشنای اسب که سالهاست پرچمدار مسابقات روبوکاپ ایران است، در سکوتی نمادین ایستاده، اما فضای اطرافش پر از شوروشوق بود. در انتهای سالن، اتاقی بود که درِ آن کمتر باز میشد: اتاق دمو. جایی که استرسهای پنهان از چهره نوجوانها بیرون میزد. رباتها یکییکی وارد میشدند، تست میشدند، خطا میکردند یا میدرخشیدند.
به گفته رئیس کمیته ملی روبوکاپ ایران مرتضی موسی خانی کشورمان از سال ۱۳۸۲ یکی از فعالترین کشورهای حاضر در رقابتهای جهانی روبوکاپ بوده است. امسال در دوره نوزدهم شاهد رشد ۲۰ درصدی شرکتکنندگان هستیم و همچنین کیفیت محصولات ارائهشده در لیگهای مختلف نیز بهبودیافته است. در مسابقات روبوکاپ آزاد امسال ۲۵ لیگ در دو بخش دانشآموزی و بزرگسالان حضور دارند و برگزیدگان این رقابتها در مسابقات جهانی برزیل شرکت خواهند کرد.در اتاق دمو، داورها جدی و دقیق، حسابی بچهها را به چالش میکشیدند. هر تیم تنها ۷ دقیقه برای دفاع وقت داشت. یکی از تیمها که وقتش تمام شده بود، با سؤال چالشی داور مواجه شد. نوجوان دستپاچه شد. نگاهش به چند صندلی آنطرفتر از ما دوخته شد. رد نگاهش را گرفتیم. به پدرش رسیدیم که از دور سعی میکرد آرامش کند. پیششان رفتیم. از احساسشان درباره داشتن یک بچه مهندس پرسیدم، تنها یک کلمه گفتند: «هیجان.» فهمیدیم که خواهرش هم اهل رباتیک و برنامهنویسی است.پنج پسر ۱۲-۱۳ ساله، با شور و هیجان از رباتشان میگفتند و از ذوق، وسط حرفهای هم میپریدند. یکی گفت: «برای رباتمان از ماژولهای مختلف استفاده کردیم.» آنیکی ادامه داد: «میتواند با تشخیص صدا، بفهمد علت گریه بچه چیست.» سومی گفت: «الگوریتممان برای همه بچههای دنیاست؛ از ایران تا روسیه!» بالاخره فهمیدیم که یک گهواره هوشمند طراحی کردهاند که بر اساس صدای نوزاد، وضعیت او را تشخیص میدهد و به والدین کمک میکند تا سریعتر آرامشش را برگردانند.
چند غرفه آنطرفتر، چند پسر ۹ و ۱۰ساله را دیدیم که روی صندلیای کار میکردند برای کمک به سالمندان. گفتند ایدهشان از دیدن تنهایی پدربزرگ و مادربزرگها شکلگرفته. یکی از سنسورها مشکل پیدا کرده بود و یککمی مضطرب شده بودند. گفتیم «نگران نباشید درست میشود.» یکی از پسرها گفت: «باید درست شه.» همان یک جمله کافی بود تا امید و اراده را در چشمانش ببینیم.
غرفه بعدی برای چند دختر نوجوان از کرمان بود. برق چشمها و خندههاییشان توجهمان را جلب کرد. با افتخار از رباتشان میگفتند: «کلید بانک.» چیزی که شاید اسم سادهای داشته باشد، اما پشتش یک دغدغه واقعی بود. یکی از اعضای تیم گفت: «الان خیلی جاها هنوز از جعبه کلید استفاده میکنند. ممکنه کسی کلید رو گم کند یا اشتباه بگذارد. ولی ما رباتی ساختیم که ۲۴ ساعته فعال است و همه احراز هویتها رو ثبت و با پیامک اطلاعرسانی میکند.» گفتند که ایده را در مدرسه تست کردهاند و حالا آوردهاند تهران، تا دیده شوند.
در سالن اصلی، زمینبازی رباتها با فنس از مسیر رفتوآمد جداشده بود. زمین مسابقه فوتبال رباتی برپا بود. هیجان در فضا موج میزد. صدای هوادارها و تشویقکنندهها میپیچید. ناگهان صدای «طاها» سالن را پر کرد: «وای بردیم، بردیم!» از شادی بالا و پایین میپرید. آنقدر هیجان داشت که بهسختی میشد یکجا بندشان کرد. با همکلاسیاش بود و باورشان نمیشد که بازی را بردند.
گروه دیگری از نوجوانان از چالوس آمده بودند. پروژهشان جلوتر از سنشان بود. مهدی ۱۲ ساله، باحرارت گفت: «ما تمام سیستمهای هوشمند مدرسهها رو یکپارچه کردیم، ارتقا دادیم و چیزهای جدیدی هم اضافه کردیم. مثلاً صندلیهایمان میکروسوئیچ دارد؛ وقتی دانشآموز مینشیند یا بلند میشود، در اپ نمایش داده میشود.» یکی دیگرشان پرید وسط حرف دوستش و گفت: «حتی یک بانک نمره داریم! اگر کسی نمره کم آورد، میتواند نمره قرض بگیرد، البته غیر از آخر ترم!» ترکیبی از آموزش، روانشناسی، و فناوری. حتی یکی از دوستانشان به زبان انگلیسی محصولشان را توضیح میداد.
در یکی از غرفهها فاطمه دختر نوجوان ۱۴ سالهای از مشهد با رباتی در مسابقات شرکت کرده بود که تنهایی ساخته بود. فاطمه گفت: «ما یک بخش تحلیل نقاشی کودک داریم؛ بدون اینکه کودک حرفی بزند، از رنگها و اشکال حالش رو میفهمیم. یک سنسور دارد که امواج مغزی رو موقع نقاشی ثبت و تحلیل میکند.اگر دادههای رفتاری و مغزی با هم همخوانی داشت، خانواده آگاه میشد. اگر مشکل جدی بود، پیشنهاد مراجعه به روانپزشک داده میشد.»
گوشهای از سالن، سه دختر جوان ایستادهاند؛ با نگاهی پر از اعتمادبهنفس و روبهروی آنها، یک ماکت بزرگ و پیچیده از یک سیستم دارویی هوشمند قرار دارد؛ ترکیبی از الگوریتم، بردهای الکترونیکی، ربات و قطعات صنعتی. ایده اصلی این پروژه از دل گفتوگوهای میدانی با کارخانهداران شکل گرفته است. یکی از اعضای تیم میگوید: «رفتم سراغ کارخانهها و از آنها پرسیدم مشکل اصلیتان چیست؟ گفتن نیروی درمانی نداریم و همیشه نگرانیم اگر یک روز پزشکمان نباشد، چیکار کنیم؟»این دغدغه، جرقهای شد برای طراحی سیستمی که بتواند بدون وابستگی به نیروی انسانی، نسخهنویسی، انبارداری، تحویل دارو و هشدارهای ایمنی را بهصورت کاملاً هوشمند انجام دهد.هر کدام از این سه دختر، مسیری مستقل در خلق این پروژه پیمودهاند؛ یکی الگوریتم هوش مصنوعی را توسعه داده، دیگری طراحی سایت و فرمهای دیجیتال را انجام داده و نفر سوم مسئول بخش سختافزار، بردهای کنترلی و رباتیک ماکت بوده است.
روبروی سالن دانشآموزی دانشجوها بودند که همه چیز آرامتر بود. خبری از شور و دادزدن نبود. اما دقت، حرفهایگری و طرحهای جدیتر اینجا چشمگیر بود. ساعت حوالی ۶ بود و وقت رفتن شد. بچهها وسایلشان را جمع میکردند و رباتها و غرفههایشان را مرتب میکردند تا فردا. اسامیشان را روی تابلو چک میکردند تا ببیند فردا رقیب رباتشان چه کسی است و امتیازاتشان را حساب میکردند.از سالن ۸ بیرون آمدیم. هوا تاریک شده بود. نوجوانهای ربات ساز، دستهدسته با کیتها و ایدههایشان، نمایشگاه را ترک میکردند. بعضی هنوز پرشور، بعضی در فکر داوری فردا، بعضی با غرور، بعضی با امید.اما همهشان یک چیز مشترک داشتند؛رؤیای ساختن آینده.



