یادداشتی بر فیلم سینمایی بامبلبی(Bumblebee)
درباره کارگردان
تراویس اندرو نایت، انیماتور، تهیهکننده و کارگردان امریکایی است. تراویس 46 ساله، فرزند دوم فیل نایت بنیانگذار برند نایکی (NIKE)است. او مدیر اجرایی استودیو انیمیشن لایکا نیز هست. غولهای پاکتی(The Boxtrolls) پارانورمن(ParaNorman) کوبو و دوتار(Kubo and the Two Strings) و کورالاین (Coraline) از آثار مطرح این کمپانی شناخته شده در سطح بینالملل است. نکته جالب دیگر در مورد اندرو نایت فعالیت او به عنوان یک رپر است. ظاهرا پشتوانه مالی خانوادگی این کارگردان در آزمودن مسیرهای متفاوت هنری توسط او بیتاثیر نبوده است. فیلم سینمایی «بامبلبی-Bumblebee» دومین تجربه نایت در مقام کارگردان است. او به همراه کریستینا هادسون فیلمنامه بامبلبی را به نگارش درآورده است. هیلی استاینفلد در نقش چارلی واتسون، جان سینا در نقش جک برنز، خورخه لندبورگ جونیور در نقش گیلرمو و جان اورتیز در نقش دکتر پاول ایفاگران نقشهای اصلی این فیلم سینمایی هستند. دیلن اوبرایان، آنجلا باست، جاستین ثرو و پیتر کالن به عنوان صداپیشه در بامبلبی حضور دارند. این فیلم 114 دقیقهای که نخستین اکرانش را در دسامبر 2018 تجربه کرد با بودجهای 135 میلیون دلاری، 468 میلیون دلار در گیشه فروش داشت.
داستان فیلم
سیاره سایبرترون درگیر یک جنگ روباتیک تمام عیار است. گروه مقاومت Autobot به رهبری اپتیموس پرایم در آستانه شکست کامل مقابل دیسپتیکانها قرار دارند. اپتیموس، روبات B-127 را مامور سفر به سیاره زمین میکند تا یک پایگاه مقاومت جدید روی زمین ایجاد شود. محل فرود B-127 در کالیفرنیا، دقیقا مختصات مانور تمرینی یک گروه نظامی به فرماندهی جک برنز است. همزمان یک دیسپتیکان به نام Blitzwing که B-127 را رهگیری کرده نیز به زمین فرود میآید؛ یک درگیری سهگانه میان ارتش و روباتها شکل میگیرد. B-127 که از افشای موقعیت فرماندهاش به Blitzwing امتناع میکند مورد اصابت یک ضربه مهلک قرار گرفته و بخش زیادی از حافظهاش را از دست میدهد. البته او همزمان با یک موشک، Blitzwing را نیز نابود میکند. B-127 که از قدرت تبدیل شوندگی به فولکس غورباقهای برخوردار است برای مدتی در یک قبرستان ماشین مخفی میشود.

در سمت دیگر داستان، چارلی واتسون قرار دارد. دختر درونگرایی که در آستانه تولد هجده سالگی است. او بعد از فوت پدرش حال و روز روحی مناسبی ندارد و در یک فستفود مشغول بکار است. آرزوی چارلی داشتن یک ماشین است و این آرزو در روز تولدش توسط مدیر پارکینگ خودروهای اوراقی به واقعیت تبدیل میشود. چارلی که عاشق فولکس زرد رنگ خاک خورده گوشه گاراژ شده است، بدون پرداخت پول و به عنوان هدیه تولد مالک آن میشود. B-127 در پارکینگ خانه چارلی به ظاهرِ اصلی خود تبدیل میشود و کمکم یک رابطه دوستی میان او و چارلی شکل میگیرد. چارلی نام بامبلبی به معنای زنبورعسل را برای B-127 انتخاب میکند.
همزمان با فعال شدن مجدد بامبلبی، سیگنالهایی به سایبرترون ارسال میشود و دو دیسپتیکان جدید برای نابودی بامبلبی وارد سیاره زمین میشوند. ارتش امریکا که از سیستمهای هوشمند این دو روبات شگفت زده شده با آنها در جهت یافتن بامبلبی متحد میشود و سیستمهای ارتباطی و ماهوارهای امریکا را در اختیارشان قرار میدهد. بامبلی در حمله دیسپتیکانها از کار میافتد و زمین در آستانه یک تهدید جدی قرار میگیرد و ... .
کم ادعای موفق!
خط داستانی تبدیلشوندگی یا Transformers برای طرفداران این دنبالهدار روایت آشنایی است. پنج نسخه اصلی با اسامی تبدیلشوندگان (۲۰۰۷)، انتقام فالن (۲۰۰۹)، نیمه تاریک ماه (۲۰۱۱)، عصر انقراض (۲۰۱۴) و آخرین شوالیه (۲۰۱۷) به همراه اسپینآف «بامبلبی» تاکنون نزدیک به پنج میلیارد دلار فروش داشتهاند. فیلم سینمایی «بامبلبی» را باید یکی از موفقترین و در عینحال محترمترین اسپینآفهای سینمایی به شمار آورد. سناریوی دقیق این فیلم به گونهای طراحی شده است که بیننده برای برقراری ارتباط با آن نیاز به تماشای سری ترنسفورمرز ندارد.

فیلم دو روایت کاملا مجزا را با لطافت دراماتیک به هم پیوند میدهد و در این مسیر نیز موفق عمل کرده است. چارلی دختر نوجوانی است که قبلا در رشته شیرجه فعالیت موفقی را پشت سرگذاشته است؛ اما مرگ ناگهانی پدر، او را به یک حالت روحی منجر به درونگرایی دچار میکند. مادر خانواده پس از ازدواج مجدد به زندگی عادی بازگشته و در کنار پسر و همسرش اوقات شادی را سپری میکنند. چارلی اما انگار جایی در این شادی ندارد. این روایت که ممکن است توسط خیلی از نوجوانان در سنین بلوغ به اشکال مختلف تجربه شده باشد از یک پتانسیل قابل توجه جهت پیگیری ادامه فیلم برخوردار است. این یک انتخاب هوشمندانه بوده است. یک خط روایی رئال در ترکیب با یک روایت علمی-تخیلی به فرمول موفقی انجامیده است.
بامبلبی صرفا یک فیلم تک بعدی نبوده و ارتباطات عاطفی شکل گرفته در فیلم از یک شیمی مبتنی بر تئوریهای روانشناسی سرچشمه گرفته است؛ این ارتباط از یک سو بین چارلی و بامبلبی به عنوان یک انسان و روبات و از سوی دیگر میان چارلی و ممو شکل میگیرد. ایده از دست دادن تکلم بامبلبی، خروجی هوشمند همین روند صحیح است. اینکه بامبلبی از طریق موسیقی در حال پخش ایستگاههای رادیویی و یا ایما واشارههای احساسی کودکانه با چارلی ارتباط میگیرید فیلم را از دام کلیشههای همیشگی این ژانر رهایی داده است. این سیاست به همذات پنداری بهتر تماشاچی با کاراکترهای فیلم کمک شایانی کرده است.
روند تغییر شخصیت چارلی از یک دختر منفعل به یک قهرمان نیز برخلاف آثار مشابه و به دور از کلیشهها روایت میشود. در سکانسی که چارلی توسط یکی از رقبای سابقش به دوئل شیرجه به دریا دعوت میشود، برخلاف انتظار تماشاچی، او از این رقابت سرباز میزند. او قرار نیست به یک اَبَرقهرمان تبدیل شود و این خط فکری صحیح فیلمنامهنویس «بامبلبی» را نشان میدهد. چارلی یک دختر نوجوان در آستانه هجده سالگی است که قرار است از بُعد اعتماد به نفس در فیلم رشد کند و قرار است این مهم در طول فیلم با همراهی بامبلبی انجام بگیرد.
به نظر میرسد با پایان بندی که در انتهای بامبلبی مشاهده کردیم احتمالا باید شاهد ادامه ساخت این اسپینآف به عنوان یک دنبالهدار مستقل باشیم. باید منظر ماند و دید در ادامه نیز بامبلبی مانند نسخه فعلی خواهد توانست نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کند؟!