نگاهی به فصل ششم سریال آینه سیاه(Black Mirror)
بیست و پنجم خرداد ماه برای طرفداران آینه سیاه به معنای پایان یک انتظار پنج ساله بود. بالاخره ششمین فصل این سریال آنتولوژ در پنج اپیزود در اختیار علاقهمندان قرار گرفت. صفحه سایبرسینمای سایبربان طبق روال فصول گذشته، نگاهی به آینه سیاه داشته است. اپیزود به اپیزود همراه ما باشید.
جوآن نفرت انگیز
"جوآن تینت" مدیر میانی یک شرکت حوزه فناوری است. صبح کسل کننده دیگری آغاز شده. همه چیز نشانگر یک روز معمولی است. جوآن از خواب بلند میشود؛ صبحانه دستپخت نامزدش -کریش- را میل میکند و به محل کار میرود. او رئیس کارگروهی موسوم به "اتاق نارنجی" است. مدیران بالا دستور اخراج یکی از کارکنان را صادر کردهاند و جوآن مسئول اجرای اوامر است. اولین اتفاق غیرمنتظره امروز بروز میکند. یک پیام از "مک". مک نامزد سابق جوآن است. مک، جوآن را به یک کافه برای قرار ملاقات دعوت میکند. او در اعماق قلبش هنوز به مک علاقهمند است اما به خوب بودن "کریش" نیز وابستگی دارد. جوآن خبر ازدواج قریب الوقوع با کریش را به اطلاع مک میرساند و او را ترک میکند. همچنان همه چیز از عادی بودن یک روز معمولیِ در شرف پایان خبر میدهد. جوآن و کریش روی کاناپه نشستهاند و در حال بالا و پایین کردن سرویس استریمبری هستند. سریالی تحت عنوان "جوآن نفرتانگیز" توجه آنها را جلب میکند. علاوه بر اسم، گریم بازیگر سریال هم شباهت بالایی به جوآن دارد. جالبتر از همه اینکه شروع داستان سریال، مو به مو مطابق آنچیزی است که امروز بر جوآن گذشته؛ آری! همه آنچه امروز بر جوآن گذشته بیسانسور در حال اکران عمومی است و ... .
حتما این روزها از دیپفیک زیاد دیده و شنیدهاید. ساخت صدا و تصویری جعلی اما نزدیک به واقعیت و با کارگردانی هوش مصنوعی! انتظار میرفت که چارلی بروکر حداقل در یکی از قسمتهای فصل جدید، احوالی از دیپفیک بپرسد. اتفاقا اپیزود نخست را هم به دیپ فیک اختصاص داده؛ هوشمندیای که با توجه به ترند بودن این موضوع در روزهای اخیر قابل پیشبینی بود. جالبتر اینجاست که نتفلیکس در گام نخست یک سوزن هم به خود و سایر سرویسهای پخش آنلاین زده! اغراقش را کنار بگذاریم، شبیه به آنچه دراپیزود یک دیدیم خیلی دور از روزگار ما نیست. ساده انگارانه است که اگر باور کنیم آنچه در اختیار عموم است، آخرین نسخه ساخته شده از دیپفیک باشد. مثل آخرین سطح از پزشکی، آخرین سطح از نظامیگری و آخرین سطح از همه چیزهای دیگری که قرار نیست در اختیار عموم باشد!
اپیزود یک و سه در فصل ششم، تنها قسمتهایی از آینه سیاه هستند که به فصول گذشته پیوستگی اتمسفر دارند و از قضا، بهترین اپیزودهای این فصل هم هستند. اگر اپیزود اول را باور کردهاید، احتمالا از این به بعد، با دقت بیشتری موافقتنامههای کاربری هر ابزاری که با هوش مصنوعی در ارتباط است را مطالعه و امضا خواهید کرد!

دریاچه هنری
دیویس و پیا زوج جوانی هستند که برای ساخت مستندی از سرقت تخممرغها، عازم روستایی جنگلی میشوند. این روستا در واقع زادگاه دیویس است. مادرش خانم جَنِت هنوز در روستا ساکن است و به مناسبت ورود زوج جوان از آنها استقبال گرمی میکند. دیدار با دوست قدیمی دیویس و تجدید خاطرات باعث میشود تا سفر یکروزه زوج داستان، طولانی شود. استوارت در کافهاش یک ماجرای قدیمی از قتلهای زنجیرهای در روستا را برای پیا تعریف میکند. فاجعهای که سالهاست پای گردشگران را از این منطقه زیبا بریده است. با این تفاسیر، موضوع ساخت مستند از ماجرای سرقت تخم مرغها به ماجرای کلبه وحشت تغییر میکند. غمانگیز اینکه اتفاقات مربوط به کلبه وحشت باعث مرگ پدر دیویس نیز بوده است؛ او کلانتر منطقه بود و در حاشیه ماجرای کلبه وحشت تیر خورد و بعدتر درگذشت. حالا دیویس، پیا و استوارت با شکستن پلمپ چندین ساله کلبه وحشت، وارد چالش خطرناکی میشوند و ...
اپیزود دوم، اولین نشانه از تغییر سیاست چارلی بروکر در فصل ششم را رونمایی میکند. یعنی جایی که تکنولوژی مستقیما مورد اتهام سریال قرار نمیگیرد. در واقع رسانه یا به عبارت بهتر سیاست بیرحمانه اربابان رسانه، بدمن این اپیزود و اکثریت فضای فصل ششم است. این بیرحمانهگی گاهی در کالبد سرویس آنلاین تماشای فیلم بروز می کند، گاهی در یک جشنواره سینمایی و گاهی در بیوجدانی یک پاپاراتزی که بازهم ابزاری است زیر مجموعه صنعت رسانه. اپیزود دوم تلخ و البته تاثیرگذار است! رتبه اعطایی نگارنده به این قسمت، جایگاه سوم در میان پنج اپیزود فصل است.

آن سوی دریا
کلیف و دیوید برای انجام یک ماموریت شش ساله، تنها ساکنان فضاپیمایی در دوردستها هستند. در این فضاپیما یک تکنولوژی بسیار پیچیده طراحی شده است. یک تخت و یک پلاک برای این مسافران فضا اختصاص داشته شده. آنها در اوقات استراحت روی تخت دراز میکشند و با استفاده از پلاک و تکنولوژی پیشرفته دستگاه به نسخه سایبری زمینیشان منتقل میشوند. در واقع جسم آنها در فضاپیماست اما ناخودآگاهشان به نسخه شبیهسازی شده در زمین ترانسفر میشود. در این مدت آنها به زندگی عادی با خانواده مشغول هستند. زمانیکه ساعت روی دستشان آلارم میدهد، روی تخت دوم که در خانه قرار دارد مستقر شده و به سفینه باز میگردند.
این ماجرا به قدری شگفتانگیز است که باعث شهرت کلیف و دیوید در زمین شده است. شهرتی که البته برای دیوید مانند یک شمشیر دو لبه عمل میکند. گروهی از هیپیهای افراطی که مخالف این دستکاری تکنولوژیک در طبیعت هستند به او و خانوادهاش حمله کرده و دست به یک قتلعام میزنند. با از بین رفتن نسخه روباتیک دیوید، او امکان ترانسفر مجدد به زمین را از دست میدهد و مجبور است چهار سال آینده را در فضا و سفینه سپری کند. کلیف که حال نامساعد و افسردگی همکارش را مشاهده کرده، پیشنهاد سخاوتمندانهای به او میدهد. کلیف پیشنهاد میکند که برای یک ساعت، دیوید به جای خودش به نسخه روباتیکش در زمین ترانسفر شود. این پیشنهاد آغاز حواشی تلخی برای کلیف است و ... .
بهترین اپیزود فصل ششم همینجا رقم میخورد؛ در گام سوم. ماجرای روح دیگری، در کالبدی غیر! و مثلث همیشه برنده عشقی! با نقشآفرینی تکنولوژی. این قسمت مزین به امضای بروکر است؛ به شخصه دوست دارم اپیزودهای اینچنینی در آینه سیاه ببینم؛ نه مانند آنچه درقسمتهای دو، چهار و پنج ارائه شد. آنها هم آینه سیاه هستند، اما آینه سیاه پلاستیکی! در این قسمت تکنولوژی رحیم است؛ دو فضانورد که میلیونها کیلومتر از خانه و خانواده دور هستند را شیفتوار به آغوش گرم خانواده متصل میکند. روح آنها را به کلون روباتیکشان پیوند میزند. اما قصه از آنجایی دراماتیک میشود که وجدان کلیف درگیر مصیبت دیوید میشود! او برای دیوید رفاقت میکند و روح مرد بور قصه را در کالبد روباتیکش به مهمانی فرا میخواند! دیوید وارد حریم عاطفی کلیف و همسرش میشود؛ شهری که انگار از گذشته، زیاد هم رنگ و بوی عاطفه نداشته است. مثلث از صُوَر تیز است و مثلث عشقی از همه مثلثها برندهتر است. فاجعه اتفاق میافتد و شد آنچه نباید... . یکبار هم که تکنولوژی از در رحمت با ما سخنان گفت، خود تیشه برداشتیم و کذا و کذا... . اگر حوصله دیدن پنج قسمت از این فصل آینه سیاه را ندارید، قسمت سوم را حتما تماشا کنید.

میزیدی
دوره اینترنت دیالاپ است. ارسال عکس و خبر به خبرگزاریها سادهتر از قبل شده. فرآیند اشتراکگذاری حواشی نیز همین طور. با این تفاسیر، بازار کار پاپاراتزیها سکه است. "بو" نیز یک پاپاراتزی خبره است. تصاویری که او از خیانت یک هنرپیشه معروف به همسرش ثبت میکند باعث مرگ بازیگر میشود. عذاب وجدان ناشی از این اتفاق باعث میشود بو مدتی از فضای پاپاراتزیگری فاصله بگیرد. اما یک پیشنهاد 30000 دلاری مجددا او را برای پاپاراتزیگری متقاعد میکند. این مبلغ برای تهیه عکس از خانم میزیدی پرداخت خواهد شد. میزیدی هنرپیشه جوانی است که پس از یک تصادف رانندگی ناپدید شده. بو تحقیقاتش را آغاز میکند و موفق میشود رد او را از یک فست فود بگیرد و ... .
معمولا در زندگی سلبریتیها حاشیه پر رنگتر از متن است. برای مخاطب هم دنبال کردن حاشیه از هنر سلبریتی(اگر هنری داشته باشد!) جذابتر است! فصل مشترک رسانه و مخاطب هم که بازدید(ویو) است! عددی که برای رسانه فروش بیشتر و برای مخاطب جذابیت بالاتری را فراهم میکند. اینکه این اپیزود در آینه سیاه چه میکند را باید از بروکر پرسید! او در گذشته اشاره کرده بود که احتمالا فصل جدیدش با نام «آینه سرخ» منتشر خواهد شد. شاید این جنس ملغمهگی در فصل ششم هم به خاطر تشکیک فلسفی خود بروکر در ماهیت این فصل سریال بوده است. با این حال اپیزودهای یک، دو و چهار از یک نقد به ارکان جریان رسانه حکایت دارند. اتفاقا بروکر به همه ارکان هم تازیده؛ هم فیلمساز و هم شبکه فیلمسازی و حتی بالاتر از آنها جریان جشنواره محور. این اپیزود و البته اپیزود پنجم، رقابت تنگاتنگی برای کسب رتبه آخر دارند!

اهریمن79
حوالی سال 1979 میلادی است. نیدا مهاجر رنگین پوست جوانی است که در یک فروشگاه کفش مشغول به کار است. او هر از گاهی در محیط کار مورد توهینهای نژادپرستانه قرار میگیرد. روزی که به دستور رئیس فروشگاه برای صرف غذا به زیرزمین ساختمان تبعید شده است با یک قطعه چوبی عجیب و غریب مواجه میشود. شب هنگام و در خانه، قطعه چوبی که در واقع یک طلسم اهریمنی است شروع به صحبت با نیدا میکند! شیطان مسافر طلسم از نیدا برای جلوگیری از نابودی جهان و جنگ هستهای فراگیر درخواستی دارد؛ راه حل جلوگیری از نابودی زمین، اقدام به قتل سه انسان بی گناه است که باید توسط نیدا انجام شود. شرط پذیرش قربانیان این است که در گذشته مرتکب قتلی نشده باشند.
علامت سوال و علامت تعجب فصل ششم و البته تمام فصول آینه سیاه همین اپیزود است؛ از تکنولوژی به ماورالطبیعه رسیدهایم. از تفکر و احساسات به خشونت و وحشت. شاید ایدههای آنتولوژ چارلی بروکر به پایان رسیده و او با فصل ششم، یک قلقگیری ترکیبی برای تغییر ژانر را استارت زده است.
لطفا عوض نشو چارلی! اون جور ژانرها نرو! ممنونم!